عنوان تحقیق :
انقلاب اسلامی و سیاست های فرهنگی
نــام درس :
فرهنگ و رفتار اجتماعی
نـــام اســتاد :
جناب آقای رضائی پور
گــــرد آورنــدگان :
فرامرز نعمتی ، اسماعیل حق پرست
خرداد 1391
سياست فرهنگي در كشورها يا مدل تمركزگراست يا غير تمركز گرا. در مورد ايران تركيبي از هر دوي آن است. با توجه به اهداف و منابع فرهنگي و با توجه به قانون اساسي جمهوري اسلامي ميتوان سياست هاي فرهنگي پس از انقلاب اسلامي را بررسي نمود.
يكي از مفاهيم حوزه فرهنگ كه ارتباط نزديكي با توسعه ی فرهنگي دارد، سياست فرهنگي است. اصطلاح سياست فرهنگي به مجموعه اقدامات دولت در حوزه ی فرهنگ در جهت اصلاح و بهبود آن اطلاق ميشود. اين اقدامات ممكن است به صورت مداخله، نظارت و يا اجتناب از هر گونه دخالتي در حوزه ی فرهنگ روي دهد. در واقع سياست فرهنگي مجموعه پيچيدهاي از فعاليتهاي گوناگون است كه به گونهاي ارگانيك با هم ارتباط دارند.(1) به تعبير ديگر، در حقيقت سياست فرهنگي همان توافق رسمي و اتفاق نظر مسؤولان و متصديان امور در تشخيص، تدوين و تعيين مهمترين اصول حركت فرهنگي است.(2) ارتباط زير مجموعههاي حوزه ی فرهنگ با يكديگر و نحوه سازماندهي آنها در كشورهاي گوناگون، ساختاري متفاوت دارد. سياست فرهنگي برخي كشورها بر اساس مدل تمركزگرا و برخي ديگر بر اساس مدل غير تمركزگرا تدوين شده است. بر اساس عقايد صاحبنظران، مدل فرهنگي ايران مدلي تركيبي از هر دو نوع ميباشد. به همين سبب مطالعه مدل ساختاري فرهنگ و سياستهاي فرهنگي در ايران پيچيدهتر و دشوارتر است.(3) بر اساس عقايد فرهنگشناسان؛ نظامهايی كه دارای ايدئولوژي منسجم و مشخصي هستند، دخالت بيشتري در بخش فرهنگ خواهند نمود. همين امر موجب ارائه الگويي تمركزگرا می شود.(4)سياست فرهنگي يك نظام را ميتوان به دو صورت مورد ارزيابي قرار داد. گونه ی اول براساس مطالعه مدل فرهنگي، اهداف فرهنگي و منابع فرهنگي است كه همه با هم سياست فرهنگي را شكل ميدهند. مدل ديگر بر اساس بررسي سياستهاي مدون فرهنگي با توجه به نقش و مسؤوليت مديريت فرهنگي يا مجريان اين سياستها شكل ميگيرد. به هر حال به نظر ميرسد مطالعه نوع اول، منطقيتر و راهبرديتر باشد. در نظامهاي ديكتاتوري، مانند نظام شاهنشاهي پهلوي كه تمركز امور و تصميمگيريها در اختيار شاه است، سياستهاي فرهنگي به شدت متأثر از نگرش وي بوده است. همانگونه كه در بخشهاي پيشين ذكر شد، يكي از راهبردهاي اصلي رژيم پهلوي، اسلامزاديي از ساحت نهادهايي چون سياست، اقتصاد و فرهنگ بوده است. چنانچه اگر غربمداري و اسلام ستيزي را دو مؤلفه ی اصلي سياستهاي فرهنگي حكومت پهلوي معرفي نماييم، سخني به گزاف نگفتهايم.(5) چنين سياستهاي نادرستي به همراه گرايش افراطي به غرب و فرهنگ غربي موجب پيدايش گسستي عميق در ميان مردم و مسؤولان و حركت سياستهاي فرهنگي به سمت خودباختگي شد.لذا ميتوان گفت بارزترين نتيجه سياستهاي فرهنگي پيش از انقلاب، ايجاد نوعي از خود باختگي فرهنگي بوده است كه نتيجهاي جز بيهويتي فرهنگي جامعه نداشت. يكي از نتايج برجسته ی سياستهاي فرهنگي، پس از انقلاب اسلامي، ايجاد روحيه ی خوباوري و هويتيابي فرهنگي است. با نگاهي به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران روشن ميشود كه اصول سياستهاي فرهنگي نظام جمهوري اسلامي بر اساس مهمترين هدف نظام يعني رشد و تعالي انسان و روح تعهد، تدوين شده است. بر اين اساس توجه به اصالت ارزشهاي معنوي و فضايل اخلاقي در جامعه و عنايت به جايگاه والاي تقوا، علم، جهاد و توجه به كرامت و فضيليت انسانها به عنوان مهمترين اصل سياستهاي فرهنگي مورد توجه قرار گرفته است.(6)
اصول سياستهاي فرهنگي جمهوري اسلامي
اصول سياستهاي فرهنگي جمهوري اسلامي نيز بر اساس سه اصل اساسي زير پايه گذاراي شده است:أ. توجه به كرامت و جايگاه والاي انسان و تلاش در جهت رشد معنوي او.ب. توجه به معارف غني اسلامي و ايمان و اعتقاد به ظرفيت بالاي دين اسلام در تأمين سعادت مادي و معنوي انسانج. توجه به تقويت روحيه ی خودباوري و سعي در زدودن آثار منفي فرهنگ غرباين اصول به شرح زير به تصويب شوراي عالي انقلاب فرهنگي رسيده است:1. بازشناسي و ارزيابي مواريث و سنن تاريخي و ملي در عرصههاي مختلف ديني، علمي، ادبي و هنري و فرهنگ عمومي و نگهباني از ماثرو مواريث اسلامي و ملي و حفظ و احياي دستاوردهاي مثبت و ارزشمند تمدن اسلام در ايران.2. شناخت جامع فرهنگ و مدنيت اسلام و ايران و ترويج اخلاق و معارف اسلامي و معرفي شخصيتها و عظمتهاي تاريخ اسلام و ايران.3. ارتباط فعال با كشورها و ملتها و تحيكم پيوند مودت و تقويت همبستگي با مسلمانان و ملل ديگر جهان.4. شناخت فرهنگ و تجربههاي بشري و استفاده از دستاوردهاي علمي - فرهنگي جهاني با بهرهگيري از كليه روشها و ابزارهاي مفيد و مناسب. 5. تحكيم وحدت ملي و ديني با توجه به ويژگيهاي قومي و مذهبي و تلاش در جهت حذف موانع وحدت.6. تلاش مستمر در جهت رشد علمي، فرهنگي و فني جامعه و فراگير شدن امر سواد و تعليم و تربيت.7. اهتمام به امر زبان و ادبيات فارسي و تقويت و ترويج و گسترش آن.8. بسط زمينههاي لازم براي شكوفايي استعدادها و خلاقيتها و حمايت از ابتكارات و ابداعات.9. پاسداري از حريت و امنيت انسان در عرصههاي گوناگون فرهنگي، سياسي، قضايي و اقتصادي.10. فراهم ساختن شرايط و امكانات كافي براي مطالعه و تحقيق و بهرهگيري از نتايج آن در همه ی زمينهها.11. تقويت تفكر و تعقل و قدرت نقادي و انتخاب در عرصه ی تلاقي و تعارض افكار.12. مقابله با خرافات و موهومات، جمود و تحجر فكري، مقدس مآبي، ظاهرگرايي و مقابله با افراط در تجددطلبي و خودباختگي در برابر بيگانگان تحت شعار واقعگرايي.13. ترويج روحيه قيام به قسط و عدل اجتماعي.14. ارزش دادن به كار و اهميت بخشيدن به تلاش و كوشش در مبارزه با روحيه اتراف و اسراف و تبذير.15. پرورش روح و جسم با اهتمام همه جانبه به امر ورزش و تربيت بدني به عنوان يك ضرورت مهم اجتماعي.16. تقويت و احيا و معرفي هنر اصيل و سازنده در تمامي عرصهها وزمينه هاي سازگار با روح تعاليم اسلامي.17. اهتمام و اقدام همه جانبه به منظور شناخت نيروها و نيازها و مقتضيات جسمي و روحي نسل جوان كشور و فراهم آوردن زمينههاي مناسب و مساعد براي تكامل و تعالي شخصيت علمي و عقيدتي جوانان و مسؤوليتپذيري و حضور مستقيم و مشاركت هر چه بيشتر آنان در عرصههاي مختلف حيات فردي و اجتماعي.18. تقويت شخصيت و جايگاه واقعي زن مسلمان به عنوان مادر و ترويج و فراهم آوردن زمينههاي لازم براي ايفاي نقش و رسالت اساسي خود به عنوان مربي نسل آينده و اهتمام به مشاركت فعال زنان در امور اجتماعي، فرهنگي، هنري و سياسي و مبارزه با بينشها و اعتقادات نادرست در اين زمينه.19. گسترش زمينه مشاركت و مباشرت مردم در امور فرهنگي، هنري، علمي و اجتماعي و همچنين حمايت از فعاليتها و اقدامات غيردولتي به منظور همگاني شدن فرهنگ و توسعه امور فرهنگي با نظارت دولت.20. اتخاذ سياستهاي ايجابي و مثبت در امور فرهنگي، هنري و اجتماعي و ايجاد مصونيت براي افراد و جامعه و اهتمام به جاذبه و رحمت و جامعنگري و دورانديشي و شور و مشورت و پرهيز از خشونت و شتابزدگي و يكسونگري و استبداد رأي.21. آموزش و تشويق تقويت روح اجتماعي و مقدم داشتن مصالح جمعي بر منافع فردي، احترام گذاشتن به قانون و نظم عمومي به عنوان يك عادت و سنت اجتماعي و پيش قدم بودن دولت در دفاع از حرمت قانون و حقوق اشخاص.22. تلاش براي شناخت و معرفي اركان هويت اصيل ديني و ملي به منظور اين هويت و همچنين به منظور استحكام و استمرار استقلال فرهنگي.23. گسترش روحيه نقد و انتقادپذيري و حمايت از حقوق فردي و اجتماعي براي دعوت به خير و همگاني شدن امر به معروف و نهي از منكر بر مبناي حكمت، موعظه حسنه، شرح صدر و جدال به آنچه احسن است. 24. توسعه و اعتلاي تبليغات فرهنگي و هنري به نحو مناسب به منظور ترويج و تحكيم فضايل اخلاقي.25. توجه به فرهنگ و هنر روستا به منظور بالا بردن سطح فرهنگي در روستاها و همچنين تقويت خلاقيتهاي اصيل و با ارزش روستايي و عشايري.(7)
برنامهريزيهاي كلان كشور براي دستيابي به اهداف
در برنامهريزيهاي كلان كشور نيز سياستهاي فرهنگي نظام براي دستيابي به اهداف زير تدوين شده است:1. از بين بردن جهل و بيسوادي2. احيا و حمايت از امر به معروف و نهي از منكر3. حفظ اصول و ارزشهاي حاكم بر مناسبات اجتماعي4. حفظ دستاوردهاي فرهنگي و كمك به اجراي آنها5. تداوم و استمرار مسئله تبليغات ديني(8)در بررسي سياستهاي فرهنگي نظام، بر اساس شيوه مطالعه مدل، اهداف و منابع هر چند از حيث اهداف فرهنگي، رشد كيفي قابل ملاحظهاي مشاهده ميشود ولي در سالهاي اخير شاهد وجود مشكلاتي ناشي از عدم ارائه مدل روزآمد فرهنگي و عدم به كارگيري درست منابع در اين بخش بودهايم. به اعتقاد بسياري از صاحبنظران يكي از مشكلات اساسي بخش فرهنگ عدم آشنايي درست با منابع مادي و معنوي است و نه عدم وجود منابع. به هر روي هر چند به دليل صحت اهداف فرهنگي، مسير سياستهاي فرهنگي درست و قابل دفاع است، لكن عدم ارائه الگو و عدم آشنايي با مديريت منابع، موجب كندي حركت به سوي اين اهداف شده است.
ارزشهاي فرهنگي
به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي يكي از اساسيترين تغييرات فرهنگي، تحول در نظام ارزشي جامعه بود. تغيير در هنجارها و ارزشهاي فرهنگي، ريشه در نظام مكتبي و جهانبيني مبتني بر آموزههاي اسلام داشت. از اين روي در تعريف ارزشهاي نظام فرهنگي، نخست بايد ديدگاه انسانشناسانه و جهانبيني مكتب را بررسي نمود. تعريف ارزش با توجه به ديدگاههاي متفاوتي كه مكاتب گوناگون از انسان و نظام اعتقادي ارائه ميكنند، دچار تغييراتي خواهد شد. ارزشها به تناسب نظام فكري و مكتبي شكل ميگيرند و به همين دليل شناخت ارزشهاي واقعي در نظام فرهنگي جمهوري اسلامي بدون شناخت ارزشهاي مكتبي اسلام ممكن نخواهد بود. شهيد مطهري (ره) در تعريف ارزشهاي اخلاقي ميگويد:- ارزش اخلاقي عبارت است از مطلوبيتهايي كه مربوط به تأمين خواستهاي متعالي باشد.(9)وي بر اين نكته كه ارزشها متناسب با اهداف هستند، تأكيد ميكند. علي ذوعلم مؤلف كتاب انقلاب و ارزشها در تعريف ارزش ميگويد:- در فرهنگ و فلسفه چهار معناي متفاوت از ارزش ارائه شده كه بازگو كننده ی گروهي به آن تمايل و علاقهمندي دارند. مفهوم ديگر آن چيزي را شامل ميشود كه كم و بيش در مورد عدهاي مورد توجه و احترام است. سومين مفهوم وقتي است كه گروه يا فردي در رسيدن به هدف خود ارضا ميشوند و مفهوم آخر متكي بر جنبههاي اقتصادي است.(10)آنچه از تعاريف گوناگون ارزش به دست ميآيد، بيانگر نكتهاي اساسي است و آن اينكه ارزشهاي اسلامي، مطلوبهايي هستند كه انسان را به اهداف مكتب، يعني به خواستهاي متعالي انساني ميرسانند.محققان بسياري به بررسي موردي فرآيند تغيير ارزشها پس از پيروزي انقلاب اسلامي پرداختهاند. دكتر فرامرز رفيع پور مؤلف كتاب توسعه و تضاد معتقد است:- بعد از انقلاب اسلامي يك نظام ارزشي انقلابي - مذهبي به مقابله با نظام ارزشي شاهانه پرداخت و در اين مسير نيز نسبتاً موفق بود.(١1)به اعتقاد وي در اين نظام ارزشي، توجه به ارزشهاي والاي انساني و كاهش نابرابريهاي اجتماعي- اقتصادي از اهميت ويژهاي برخوردار است. هر چند به اعتقاد وي در جامعه ی پس از جنگ ايران، ارزشهاي مذهبي رنگ باختهاند، اما با تجديد نظر در تعاريفي كه او از نمادها و مصاديق ارزش مذهبي ارائه داده، ممكن است نتيجه ی ديگري از روند اين تغييرات حاصل شود.(12)بايد توجه داشت كه در بررسي سير تحول ارزشها پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تعريف دقيق شاخصها يكي از مهمترين نيازهاي اين بخش است. ولي متأسفانه تا كنون تعريف دقيقي از شاخصهاي ارزيابي ارزشها صورت نپذيرفته است.
شاخصهاي هشتگانه بررسي روند تحول ارزشها
شاخصهاي هشتگانه زير براي بررسي روند تحول ارزشها پيشنهاد شده است:1. ارزشهاي انساني، عاطفي و رفتاري متقابل بين آحاد و اعضاي جامعه 2. ارزشهاي اخلاقي و رفتاري شخصي و فردي در جامعه3. ارزشهاي خاص ديني و عبادي4. ارزشهاي تربيتي و فرهنگي و ميزان اهتمام اعضاي جامعه به اين امور5. همگرايي سياسي جامعه و ميزان پيوند دولت با مردم6. احساس آزادي سياسي و اجتماعي و ميزان تحقق آن7. مشاركت اجتماعي و سياسي و اهتمام اعضاي جامعه به آن 8. حس اعتماد به نفس و اقتدار و استقلال ملي(13)در اين تحقيق ميداني ارزشهايي چون فضل و بخشش، تعاون و همياري، راستگويي، امانتداري، نيكي به مردم، قسط و عدل، انفاق، ايستادگي در برابر دشمنان، حفظ اسرار مردم، غيبت نكردن از ساير مؤمنين، ياري ستم ديدگان، تربيت فرزندان، تواضع و فروتني و ... به عنوان ارزشهاي مسلط فرهنگي پس از پيروزي انقلاب اسلامي معرفي شدهاند.(14) با نگاهي به اين موارد در مييابيم كه همه ی اين موضوعات، ارزشهاي مورد نظر فرهنگ اسلامي- ايراني هستند كه ساختار ارزشي فرهنگ ملي را تشكيل ميدهند. به هر حال تحول نظام به سوي ارزشهاي اخلاقي از ديدگاههاي گوناگوني قابل بررسي است. شايد بتوان بزرگترين ضربه بر پيكره ی فرهنگ كشور را جابهجايي ارزشهاي فرهنگ اسلامي- ايراني با ارزشهاي نامطلوب دوران پيش از انقلاب دانست.وجود حكومت پهلوي و ماهيت ديكتاتوري آن اساساً با ارزشهاي اسلامي- ايراني كه بر نفي استبداد، خودكامگي و خودباختگي تأكيد داشتند در تعارض بود و به همين جهت محمدرضا شاه سعي داشت مشروعيت حكومت و اعمال خود را از نظام ارزشياي كه با سياستهايش در تعارض نباشد، كسب نمايد. محمدرضا متأثر از القائات حكومتهاي غربي، نظام ارزشي غرب خصوصاً نوع آمريكايي آن را جايگزين مناسبي براي فرهنگ اسلامي- ايراني ميدانست و به همين جهت در پي تغيير اين نظام ارزشي بود. در طول دوران پهلوي در دستگاه مديريت فرهنگي كشور، عدم رعايت شريعت اسلامي و غربزدگي نوعي ارزش محسوب ميشد. زندگي بر اساس مدل غربي، بيتوجهي به ارزشهاي اسلامي، بيبند و باري، كالا پنداشتن زن، مذموم دانستن روحية استقلالطلبي و ظلم ستيزي و ... همه ضد ارزشهايي بودند كه در اين دوران به عنوان ارزش از آنها ياد ميشد. پس از انقلاب در روند تحول ارزشها، تعليم و تربيت الاهي انسان و توجه به معنويات و خصايل انساني به عنوان ارزش نمود پيدا كرد. به هر حال آنچنان كه از تحقيقات صورت گرفته در اين زمينه برميآيد، پس از انقلاب اسلامي، روند دگرگوني ارزشها به سوي نظام اخلاقي اسلام بوده است. براساس تحقيقات صورت گرفته، ارزشهاي انساني و عاطفي، ارزشهاي اخلاقي، ارزشهاي خاص ديني، ارزشهاي فرهنگي و تربيتي، همگرايي سياسي، احساس آزادي سياسي، مشاركت سياسي، اعتماد به نفس و احساس اقتدار، پس از انقلاب رشد قابل ملاحظهاي داشتهاند. براساس همين مطالعات، پس از پيروزي انقلاب، ميزان علاقهمندي به مسائل فرهنگي رشد يافته است و از 43/0 (در مقياس3) در سال 1350 به 03/1 در سال 1375 رسيده است. از اين رو ميتوان گفت انقلاب اسلامي علاوه بر تغيير نظام ارزشي مسلط، در تغيير ديدگاه مردم به فرهنگ و نظام ارزشي نيز تحولي اساسي ايجاد نمود كه بيتريد بايد آن را نتيجة ويژه و تاريخي انقلاب دانست.(15)
مديريت فرهنگي
انقلاب اسلامي به لحاظ تغيير نظام فرهنگي، تغيير اهداف و ارزشها و اصلاح ديدگاه عمومي جامعه نسبت به مقوله ی فرهنگ موجب تغييري عميق در فرهنگ شد. اين تغيير به همراه ديدگاهي استقلال طلب، فرهنگي زاينده و مولد به وجود آورد و با شعار استقلال فرهنگي الگوي بسياري از ملتهاي جهان گرديد. مديريت ارزشي و كارآمد فرهنگي نظام نيز در سالهاي اوليه انقلاب، موجب بالندهتر شدن اين تغييرات گرديد. مديريت فرهنگي، پس از انقلاب به دليل به كارگيري نيروهاي ارزشي دچار تحولي عميق شد.... براي بررسي بيشتر اين موضوع بهتر است ابتدا علل موفقيت مديريت فرهنگي در دهه اول حيات انقلاب را بررسي كنيم:1. تكيه بر منابع معنوي در كنار منابع مادي 2. بهرهگيري درست از منابع انساني3. ايجاد تحول در نظام ارزشي4. مديريت پويا، مشاركتي و مردمي5. توجه به نيازهاي مديريت تحول آفرينپس از پيروزي انقلاب اسلامي مديران و مسؤولين بخش فرهنگ، نيازمند ايجاد دو تحول اساسي در حوزه ی فعاليتهاي خويش بودند. نخست ايجاد تحولي بينشي در نظام فرهنگي كشور و ديگري ايجاد تحولي در نظام روشها. سالهاي اوليه پس از پيروزي انقلاب درخشانترين مقطع به ثمر رسيدن تحولات بينشي نسبت به فرهنگ بود. اما متأسفانه پس از مدتي اين امر دچار ايستايي و عدم تحول شد. در حقيقت موفقيتآميزترين دستاورد انقلاب در بخش فرهنگ، ايجاد تغيير در نوع نگرش مردم و مسؤولان به نظام ارزشي و موضوعات فرهنگي بود. در حوزه ی تحولات روشي، به دليل عدم نگرش علمي مديران به موضوع مديريت به خصوص در سالهاي اخير، روشها چندان كارآمد و مؤثر نبودهاند. ميتوان گفت تحولات روشي ناكارآمد، ضربههاي زيادي بر پيكره ی فرهنگ و سياستهاي فرهنگي فرود آورده است.
فرهنگ ملي
بر اساس نظرات جامعه شناسان، فرهنگ ملي از سه بخش تشكيل شده است: بخش شواهد و يافتههاي فرهنگي، بخش ساختارهاي اجتماعي و در آخر بخش درون دادهها يا جانمايههاي اين سيستم.(17)شواهد و يافتههاي فرهنگي عبارتند از: طرز تلقيها، صفات، رفتارها و ارزشهاست. ساختارهاي اجتماعي براساس مفاهيم فلسفي، اقتصادي و سياسي در يك ساختار خاص اجتماعي بر اساس مفاهيم فلسفي، اقتصادي و سياسي در يك ساختار خاص اجتماعي از طبقات گوناگون جامعه شكل ميگيرد. درون دادههاي سيستم نيز شامل هنر، مذهب و تعليم و تربيت است. اين مدل علّي بيان ميدارد كه چگونه درون دادهها در ساختارها و ارزشها ميپردازند. تمامي اين فرآيند، فرهنگ ملي جامعه را ميسازد.بنابرين نگرش، فرهنگ ملي، ساز و كاري علّي است كه رفتارها و ارزشهاي مطلوب جامعه را شكل ميدهد. فرهنگ ملي دستگاهي منظم است كه بر جنبههاي رفتاري فرهنگ تمركز يافته است.(18)براين اساس نتيجة عملكرد درست فرهنگ ملي نيز عبارت است از مجموعهاي از معيارها و ارزشهاي پايدار كه شهروندان به آنها باور دارند و براي نگهداري آنها ميكوشند.(19)براي توضيح سادهتر اين مطلب ميتوان گفت: فرهنگ ملي دستگاهي منظم و ساختارمند است كه مجموعة تحولات دروني آن بر اساس مباني مكتبي و فلسفي خاصي شكل ميگيرد و وروديهاي آن متأثر از ارزشهاي نظام مكتبي، به ساختن ارزشها و رفتارهاي جامعه ميپردازند.به بيان سادهتر، اگر موضوعي مانند هنر به دستگاه فرهنگ ملي وارد شود، متأثر از مباني مكتبي به هنر ارزشي تغيير مييابد. براساس اين تعريف براي ارتقاي فرهنگ ملي، بيش از هر چيز تحولي بينشي در مفاهيم مكتبي و فلسفي و ارزش ها ضروري مينمايد. جهانبيني اسلامي پايه و اساس شكلگيري انقلاب اسلامي است و به همين جهت در دوران پس از انقلاب تلاش بر اين بود تا مجموعه ی نظامهاي سياسي، اقتصادي و حقوقي، بر اساس مباني مكتبي و فلسفي اين نظام ارزشي پيريزي شود. هر چند كليات نظام فرهنگي جامعه، پس از پيروزي انقلاب بر اساس اين مباني پيريزي شد، لكن طراحي جامعي براي تحول فرهنگ ملي مطابق ارزشهاي اين جهانبيني صورت نگرفت.گرچه در بخش ساختارهاي اجتماعي، مفاهيم فلسفي، اقتصادي و سياسي متناسب با درون دادهها، رشد نيافته است اما به لحاظ كمتر شدن فاصله ی طبقاتي، رفتارها و ارزشها با سرعت بيشتري در بستر جامعه نفوذ كردهاند. پس از پيروزي انقلاب، اين رفتارها و ارزشهاي فرهنگي در جهت رشد و بالندگي انسان قرار گرفت و در نتيجه فرهنگ ملي در بستر غير طبقاتي جديد خود، از درون دادههاي ارزشي بيشترين بهره را برد.در بخش ارزشها نيز ديدگاه عمومي جامعه نسبت به ارزشها تغييري مثبت پيدا كرد و ارزشهاي انساني و معنوي به عنوان ارزشهايي مقبول و واقعي مورد پذيرش قرار گرفت.انقلاب اسلامي علاوه بر ايجاد تحولي كلي در نظام ارزشي جامعه، ساختار تأثيرگذاري ارزشها بر توده ی مردم را نيز به لحاظ ماهيت مردمي خود متحول ساخت و برخلاف حكومت پهلوي كه سعي در تغيير ارزشها از جايگاهي آمرانه و فرادست داشت، تحول ارزشي را در بستري مردمي به ثمر رساند.ايجاد تغييرات ناهنجاري مانند كشف حجاب كه در زمان رضاخان توسل به شيوههاي آمرانه و ظالمانه انجام شد، شيوه خاندان پهلوي بود و تا پايان حكومت آنان به شدت و با جديت پيگيري شد.به هر حال تغيير نظام ارزشي در چارچوب مباني مكتبي اسلام و در بستري مردمي و غير طبقاتي، به كلي نظام فرهنگي جامعه را متحول ساخت لكن براي ايجاد يك فرهنگ ملي كارآمد، قطعاً به زمان بيشتري نياز خواهد بود. انتظار ايجاد تغيير در فرهنگ عمومي در يك فاصله ی زماني، هنگامي معقول خواهد بود كه زمان مورد نظر به دقت تعريف شود. فاصله ی زماني معقول براي تغيير فرهنگ ملي كشوري كه پنجاه سال مورد تهاجم فرهنگ غرب قرار گرفته است و دچار نوعي خودباختگي فرهنگي شده، دست كم پنجاه سال خواهد بود. فرهنگ به آرامي تغيير مييابد و شتاب تحولات فرهنگي، شتابي كند و آرام است. با توجه به اينكه جهتگيري كلي فرهنگ ملي پس از انقلاب، متناسب با ارزشهاي انساني و معنوي تغيير يافته است، بايد به اين مطلب نيز اشاره كرد كه براي دستيابي به تحولات اساسي در اين حوزه، بايد سالها كار مستمر و پردامنه صورت پذيرد.سياستگذاريهاي كنوني مانند، مبارزه با فساد از طريق اصلاح صنايع فيلمسازي و صدا و سيما، مبارزه با مفاسد اجتماعي مانند اعتياد و قاچاق، برخورد با اشرار و... نيز همگي در جهت اصلاح فضاي عمومي جامعه صورت پذيرفته است.ميتوان به راحتي ادعا كرد انقلاب اسلامي فراتر از نظام جمهوري اسلامي (در قالب يك مدل حكومتي)، به جهت توجه به ارتقاي درون دادههاي سيستم و نظام اجتماعي از طريق ارتقاي باورهاي مكتبي مردم، موجب ايجاد تحولي كلي در فرهنگ ملي شده است.به اميد آنكه متوليان فرهنگي كشور، روند اين تحولات مثبت را دائماً مورد نظارت و ارزيابي قرار دهند.
پينوشتها:
1- علياكبر فرهنگي: « نظري به فرهنگ»، مجله نامة فرهنگ، ش 30، ص 97-82.2- اصول سياست فرهنگي، ج.ا.ا، ص 6.3- علياكبر فرهنگي: «نظري به فرهنگ»، مجله نامة فرهنگ، ش 30، ص 97-82.4- همان.5- ر. ك: بابي سعيد: هراس بنيادين، ص 57-38.6- ر.ك: بابي سعيد: هراس بنيادين، ص 49.7- اصول سياست فرهنگي ج . ا.ا ، ص 15-14.8- وظايف فرهنگي دولت.9- علي ذوعلم: انقلاب و ارزشها، ص 26- 64.10- همان.11- فرامرز رفيعپور: توسعه و تضاد، ص 159.12- ر.ك. فرامرز رفيعپور: توسعه و تضاد، ص 171-160.13- علي ذوعلم: انقلاب و ارزشها، ص 78.14- علي ذوعلم: انقلاب و ارزشها، ص 78.15- علي ذوعلم: انقلاب و ارزشها، ص 78.16- خلاصه مقالات ساماندهي فرهنگي، ص 5-1.17- علياكبر فرهنگي: « نظري به فرهنگ»، مجله نامة فرهنگ، ش 30، ص 97-82.18- علياكبر فرهنگي: « نظري به فرهنگ»، مجله نامة فرهنگ، ش 30، ص 97-82.19- چنگيز پهلوان: فرهنگ شناسي، ص 500.
نظرات شما عزیزان: